شعر در مورد برادر,شعر در مورد برادرزاده,شعر در مورد برادر فوت شده,شعر در مورد برادر مسافر,شعر در مورد برادر و خواهر,شعر در مورد برادری,شعر در مورد برادر مرده,شعر در مورد برادر شهید,شعر در مورد برادر کوچک,شعر در مورد برادر از دست رفته,شعر درباره برادرزاده,شعر درباره برادر مسافر,شعر در مورد برادر خواهر,شعری در مورد خواهر و برادر,شعر زیبا در مورد خواهر و برادر,شعر در مورد عشق خواهر و برادر,شعری در مورد برادری,شعر در مورد برادری,شعر در مورد دوستی و برادری,شعر درباره برادری,شعر عربی در مورد برادری,شعر درباره برادر مرده,شعر در مورد مردن برادر,شعر درباره برادر شهید,شعر درباره برادر کوچک,شعر درباره برادر از دست رفته,شعر برادر,شعر برادری,شعر برادر خوب,شعر برادر جان,شعر برادرانه,شعر برادرزاده,شعر برادرم دوستت دارم,شعر برادر خوبم,شعر برادر به خواهر,شعر برادر مرده,شعر های خواهر برادری,شعر خواهر برادری,شعر درباره برادری,شعر برای برادری,شعر بی برادری,شعر آیین برادری وشرط یاری,شعر های برادری,شعر در مورد برادری,شعر درباره ی برادری,شعر دروصف برادر خوب,شعر در مورد برادر خوب,شعر درباره برادر خوب,شعر برادر جان داریوش اقبالی,متن شعر برادر جان,شعر جانسوز برادر,دانلود شعر برادر جان داریوش,شعر کامل برادر جان سلیمان زمانی,شعر آهنگ برادر جان,متن شعر برادر جان از داریوش اقبالی,شاعر شعر برادر جان داریوش,شعر های برادرانه,شعر تقسیم برادرانه,شعر کوتاه برادرانه,شعر برای برادرزاده,شعر درمورد برادرزاده,شعر در وصف برادرزاده,شعر زیبا برای برادرزاده,شعر عمه برای برادرزاده,شعر برای تولد برادرزاده,شعر برادر دوستت دارم,شعر عاشقانه برادر به خواهر,شعر عشق برادر به خواهر,شعر دلتنگی خواهر به برادر,شعر راجع به خواهر و برادر,شعر برادر مرده میداند,شعر برای برادر مرده,شعر برای برادر مرده,شعر درباره برادر مرده,شعر تولد برادر مرده,شعر مردن برادر,شعر در وصف برادر مرده,شعر در مورد برادر مرده,متن شعر برادر مرده
![شعر در مورد برادر شعر در مورد برادر](http://img.bisms.ir//2017/07/%DA%AF%D9%84%DA%86%DB%8C%D9%86-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D8%B1.jpg)
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد برادر برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
بعضی ها را هرچقدر هـم که بخواهی تمام نمی شوند
حضورشان گـرم است
سکوتشان خالی می کند دل آدم را
آرامش صدایشان را کم می آوری
هر دم… هر لحظه… کم می آوریشان
و اینجا من چقدر کم دارمت بهترین برادر دنیا…
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ یــــکی هس که
اخـــــر شبـا با این کـه خسـتس ببرتت بــــــیرون یــــه هـوایی بخـــــوری…
این یکی یاری بخواهد آن یکی سر می رسد
جز برادر کی به فریاد برادر می رسد؟
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﮔﻪ ﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺑﺎﺷﻦ ﺩﺍﺩﺍﺷﺖ ﺭﻓﯿﻘﺘﻪ…
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﻨﯽ ﯼ ﭘﻨﺎﻩ ﮔﺎﻩ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺩﺍﺭﯼ…
لا لا لا لا ، لا لا لا لا
بخواب آری که بیداری
در این ویرانه خاک تو
که شد یک باره چون صحرا
به یادت باغ می
سازند
برادرهای فرداها
به سوگ تو در این مقتل
کدامین مویه و شیون
سکوت خشم در خانه
هجوم مرگ در برزن
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ یـــــکی هس بیـــاد دسـتاتو گــــره بزنــه
بـــــه هم تو بغــــلش و از این که نمیتونی جم بخوری لــــــذت ببــره…
نیمه نانی را
با هم
دو نیمه کردیم
بی آنکه
سخن از برادری گفته باشیم
تا
تعبیر رقص گندمزار باشد
در فضیلت خوابها
و نگاه خود را
پرواز دادیم
به دنبال هر پرنده ای
تا در مسیر آن
زندگی را سرابی نبینیم
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ یـــــکی هس بگــــه خـــــوبه لاکات قشنگن ،
ولــــــــی زیادی جــــیغن…
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ یکی هس بـــــگه جـــــوری بـــرو بـــــیرون
که کســـی به ابجی خوشـــگلم چـــــپ نیگــــا نکـــنه ملتفتتت؟…
تــــوام بـــــگی اره! بگــــه د نشد ملتفتتتتتتتت؟ تو هم جیغ بزنی بـــــــگی ارررره…
داداش که داشته باشـــــی انگار همه دنیا رو داری…
یکی هس اشکاتو از رو صورتت پاکـ کنه…
خوش به حــــــــــال اونایی که همه دنیــــــارو دارن! قدرشو بدونین!…
دوستت دارم بیشتر از معنای واقعی کلمه دوست داشتن!
دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داری!
دوستت دارم چون تو نیز مرا دوست میداری!
دوستت دارم همچو طلوع خورشید در سحر گاه عشق!
دوستت دارم همچو تکه ابرهای سفیدی که در اوج آسمان آبی در حال عبورند!
دوستت دارم چون تو رو میخواهم و تو نیز مرا میخواهی!
دوستت دارم از تمام وجودم ، با احساس پر از محبت و عشق!
دوستت دارم بیشتر از آنچه تصور میکنی . . .
داداش گلم
اگه آفتاب میسوزونه بی خیال آخه تو سایه بونی
اگه آدم ها وفا ندارند بی خیال آخه تو مهربونی
اگه من واست میمیرم بی خیال آخه تو لایق تر از اونی که میدونی
از دوست داشتنت برایم همین بس که فهمیدم معنای دوست داشتن را …
راستی “دوستی” چه قدر می ارزد ؟ قدر یک کوه طلا ؟ یا که سنگی سر راه ؟
چه تفاوت دارد ؟ کاش هر قدر که هست از ته دل باشد …
تو را در طبیعت بکر چون یاس
و در افکارم از احساس
در انزوای تنهایی بی حد
تو را در شبانه ی لبخند
تا صبح دور
و به اندازه ی یک جرعه خدا
دوستت می دارم
پشت حرف های یک برادر …
پشت نوازش ها …
سرزنش ها …
پشت تمام نگاه های معنی دارش …
پشت سکوتش …
پشت لبخند های پراز رازش …
عشقی است پنهان تر از تمام محبت های دنیا
نباید یه مو از سرت کم بشه !
حق نداری اخم کنی ، همیشه باید بخندی !
اجازه ناراحت شدن نداری !
باید خیلی مواظب خودت باشی فهمیدی ؟
حق مریض شدن نداری !
باشه؟
چون من دوستت دارم داداش خوبم!
برادر خوب و مهربانم دوست داشتنت
اندازه ندارد
حجم نمی خواهد
وقتی تمام کشور وجودم
سرزمین حکمرانی توست . . .
برادر عزیزم
دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست
مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند
حتی این روزها گاهی پرواز میکنم
من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم …
تمام جهان به کنار …!
بازی هایی که در بچگی با داداشم کردم کنار…!
کسی که از اون بچگی مراقب آبجیش هست…
نمیذاره کسی به آبجیش زور بگه…
غیرت داره رو آبجیش ولی تعصبی نیست…
داداش یادش بخیر شوخی های بچگی…
دعواهای بچه گونه،آرامش بچگی…
یادش بخیر تو مسافرت همیشه سرت رو پاهای آبجیت بود…
یادش بخیر شیطونی هات تو مدرسه و اومدن منو مامان به مدرست…
هیچی مثه این مزه نمیده که یه داداش داشته باشی که پشتته،حامیته…
هیچی مثه گفتن داداشــــی و آجی تو یه خونه لذت بخش نیست…!
داداش تو خودت یه دنیایی واسه من…حتی اگه من دوست داشتنت رو به زبون نیاوردم
ولی بدون که واقعا دوستت دارم داداشی…
داداشـــــــــــــــــــــــــــــــــی
همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه ، بزرگ شدیم…
آقا ما یک فروند برادر داریم که با بالش کشتی میگیره شکست میخوره ، تازه
بعضی وقتا مصدومم میشه … تازه بعد شکست خوردنشم باید یه دوره ریکاوری براش
بزاری !
در این حد حرفه ایه !!!
پسرک جلوی خانومی را میگیرد و با التماس میگوید :
خانم ! تو رو خدا یه شاخه گل بخرید زن در حالی که گل را از دستش میگرفت
نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد , چه کفش های قشنگی دارید
زن لبخندی زد و گفت:برادرم برایم خریده است دوست داشتی جای من بودی؟؟
پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت : نه ولی دوست داشتم جای برادرت بودم !
تا من هم برای خواهرم کفش می خریدم…
لبخند که میزنی
یوسفی میشوم
که بیهیچ برادری
در چال گونهات
گم میشوم .
وقتی میخواستند یوسف را به چاه بیفکنند
یوسف لبخندی زد
یهودا پرسید: چرا خندیدی؟
یوسف گفت: روزی فکر میکردم چه کسی می تواند با من دشمنی کند
با این که برادران نیرومندی دارم؟
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد
تا بدانم که غیر از خدا تکیه گاهی نیست
نه اینکه نخواما !
.
.
.
.
.
ولی واقعا در توانم نیست بعضیارو به چشم برادری نگاه کنم…!
دختری از برادرش پرسید عشق یعنی چی ؟
برادرش گفت : عشق یعنی تو هر روز شکلات مرا از کیفم بر میداری
و من هر روز باز هم شکلاتم رو همونجا میزارم
اونی که داداش نداره مثل کسیه که بدون سلاح به جنگ میره!
سلامتی همه ی داداش ها که تا هستن مثل کوه پُشت مونن : )
برادر است دیگر…
گاهی برای مسیر قدم زدنش
مغز مرا انتخاب می کند!
برادر جان
نامت را بر کتیبه ای از جنس عاطفه حک خواهم کرد
تا گواهی بر معصومیت تو باشد
برادر جان لب و خالت چه نیکوست
دلت سایه زده چون زلف و گیسوست
تو نور افشانی کردی خاطراتم
جمالت در دلم چون چشم وابروست
برادر جان نگاه تو چه زیباست
عطای تو کرم بارش چو دریاست
خدا حافظ نگو ای یار دلسوز
بمان با من وصالت خفته هر جاست
برادر جان نبودت شد عذابم
به خواب آمد خیالت در سرابم
نمی دانی چه آشی پخته تقدیر
تو لالایی بگو تا من بخوابم
برادر جان نبودت درد وزارم
بدان خسته شدم سنگینه بارم
زمان و هجر تو کوبیده قلبم
پناهی نیست جز پروردگارم
برادر خوب و مهربانم دوست داشتنت
اندازه ندارد
حجم نمی خواهد
وقتی تمام کشور وجودم
سرزمین حکمرانی توست . . .
نباید یه مو از سرت کم بشه !
حق نداری اخم کنی ، همیشه باید بخندی !
اجازه ناراحت شدن نداری !
باید خیلی مواظب خودت باشی فهمیدی ؟
حق مریض شدن نداری !
باشه؟
چون من دوستت دارم داداش خوبم!
پشت حرف های یک برادر …
پشت نوازش ها …
سرزنش ها …
پشت تمام نگاه های معنی دارش …
پشت سکوتش …
پشت لبخند های پراز رازش
عشقی است پنهان تر از تمام محبت های دنیا
تو را در طبیعت بکر چون یاس
و در افکارم از احساس
در انزوای تنهایی بی حد
تو را در شبانه ی لبخند
تا صبح دور
و به اندازه ی یک جرعه خدا
دوستت می دارم داداشی
از دوست داشتنت برایم همین بس که فهمیدم معنای دوست داشتن را …
راستی “دوستی” چه قدر می ارزد ؟ قدر یک کوه طلا ؟ یا که سنگی سر راه ؟
چه تفاوت دارد ؟ کاش هر قدر که هست از ته دل باشد …
بعضی ها را هرچقدر هـم که بخواهی تمام نمی شوند
حضورشان گـرم است
سکوتشان خالی می کند دل آدم را
آرامش صدایشان را کم می آوری
هر دم… هر لحظه… کم می آوریشان
و اینجا من چقدر کم دارمت بهترین برادر دنیا…
دوستت دارم بیشتر از معنای واقعی کلمه دوست داشتن!
دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داری!
دوستت دارم چون تو نیز مرا دوست میداری!
دوستت دارم همچو طلوع خورشید در سحر گاه عشق!
دوستت دارم همچو تکه ابرهای سفیدی که در اوج آسمان آبی در حال عبورند!
دوستت دارم چون تو رو میخواهم و تو نیز مرا میخواهی!
دوستت دارم از تمام وجودم ، با احساس پر از محبت و عشق!
دوستت دارم بیشتر از آنچه تصور میکنی . . .
♥به سلامتی داداشم که با دنیا عوضش نمیکنم♥
برادر جان نمی دونی چه دلتنگم
نمی دونی برادرجان چه غمگینم
نمی دونی برادرجان
گرفتار کدوم طلسم و نفرینم
نمی دونی چه سخته در به در بودن
مثل توفان همیشه در سفر بودن
دلم تنگه برادر جان ، برادر جان دلم تنگه
دلم تنگه از این روزای بی امید
از این شبگردی های خسته و مأیوس
از این تکرار بیهوده دلم
تنگه
چه
روزگار غریبی
برادری ، سختی بیش نیست
معنی لغت آشتی ، شبیخون است
خوشا پرنده که با روشنی برادر بود
نیمه نانی را
با هم
دو نیمه کردیم
بی آنکه
سخن از برادری گفته باشیم
تا
تعبیر رقص گندمزار باشد
در فضیلت خوابها
و نگاه خود را
پرواز دادیم
به دنبال هر پرنده ای
تا در مسیر آن
زندگی را سرابی نبینیم
همه اینو می دونن
که بارون
همه چیز و کسمه
آدمی و بختشه
حالا دیگه وقتشه
که جوجه ها را بشمارم
چی دارم چی ندارم
بقاله برادرم
می رسونه به سرم
آخر پاییزه
حسابا لبریزه
یک و دو ! هوشم پرید
یه سیاه و یه سفید
جا جا جا
شکر خدا
شب و روزم بسمه
در گهواره از گریه تاسه می رود
کودک کر و لالی که منم
هراسان از حقایقی که چون باریکه ای از نور
از سطح پهن پیشانیم می گذرد
خواهران و برادران
نعمت اندوه و رنج را
شکر گذار باشید
همیشه فاصله تان را با خوشبختی حفظ کنید
راه بریده ام
آری
سفره ی بی رونق کودکانم را
گوشه نانی شکسته ام
از برادران ناتنی خویش
من سینه ای ندریده ام
من گردنی نشکسته زبانی نبریده ام
گرده ای فقط
که کودکان سال خمپاره
قاتق قحطی کنند
ما و شما
برادر محنت کشیده ییم
و می برد تاقه های کفن به کهکشان
برای برادران باستانی ام
تا شالی از خیال بیاورد
برای گردن من
اما برادرم ! مبر از یاد
که شستن دستان از خون برادر را
اهریمنت آموخت تا
میراث نامبارک انسان باشد برای ابد
گونه خراشیده دخترم
به اشک و بوسه شفا می یابد
زلف برادرانم اما
از ماسه کویر نخواهد رویید باز
من با برادر محبوبم
از روی یک توهم بی جاسرچشمه زلال تفاهم را
آلوده کرده ایم
تصویر روی من
در پاکی تصور او
همچون
غباری آینه ذهن را مکدر کرد
به خانه می رفت
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی ؟
مادرش پرسید
دعوا کردی باز؟
پدرش گفت و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
به
دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود
جانی شکسته دارم از دوستی
گریزان
در باورم نگنجد بیداد از عزیزان
وایا ستیزه جویان با دشمنان ستیزند
آیا برادرانیم با یکدیگر ستیزان
آه آن امیدها کو
چون صبح نوشکفته
تا حال من ببینند در شام برگ ریزان
از جور دوست هرچند از پا افتادگانیم
ما را ازین گذرگاه ای عشق بر مخیزان
برادرم
چرا نمیشناسیم ؟
در حیرتم
می دانم فرزند مادرمی
برادر برادرم
و خواهر خواهرم
اما
نمی شناسم و نمی
شناسمت
برادرم به باغچه می گوید قبرستان
برادرم به اغتشاش علفها می خندد
و از جنازه ی ماهی ها
که زیر پوست بیمار آب
به ذره های فاسد تبدیل میشوند
شماره بر می دارد
برادرم به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند
و سعی میکند که بگوید
بسیار دردمند و خسته و مایوس است
او نا امیدیش را هم
مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش
همراه خود به کوچه و بازار می برد
برادرهای یک بطن!
یک آفتاب ِدیگر را
پیش از طلوع ِ روز ِ بزرگاش
خاموش
کردهاند
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بی رحمی ای نسیم
من با درخت ، همدم و همدردم
هم سبزم ای برادر ، هم زردم
من نیز ، آرزوی پریدن را
پرسوی آفتاب کشیدن را
همچون درخت ، از تو طلب کردم
اما اگر درخخت ، کلامش را
زیر زبان برگ ، نهفته ست
من با زبان سرخم
فریاد می کشم
آه ای برادر ، ای به سفر رفته
گویی ترا ز بندر پنهان صدا زدند
شاید که گمرهان شب دریا
حاجت به نور سرخ چراغ تو داشتند
آری ، چراغ قلب تو یاقوت فام بود
برف و شکوفه ، در ابدیت ، برادرند
روح سپید صبح سر آغاز
در این دو جسم پاک ، نهان است
اما ، زمان هر دو ، یکی نیست
این ، از حضور آن یک ، چون دور
مانده است
سیاره ی زمین
پیوند می خورد
با ماه
مریخ
با زهره
مشتری
و
دست بلند و محتشم انسان
یک روز
خواهد رسید
تا کهکشان دور
تا عمق کائنات
تا انفجار نور
دست بلند و محتشم انسان
اما
کوتاه می شود
هنگام دستگیری دست برادری !
با تو از
خوبی می گویم
از تو دانایی می جویم
خئب من ! دانایی را بنشان بر تخت
و توانایی را حلقه به گوشش من به عهدی که وفاداری
داستانی ملال آور
و ابلهی نیست دگر افسوس
داشتن جنگ برادرها را باور
آشتی را
به امیدی که خرد فرمان خواهد راند
مادر تو بگو برادرم کو ، کجاست ?
او با تو نیامده ، چرا ناپیداست
امروز به سفر رفته و یا بیمار ست
شادم کن و گو کنار یک دلدار ست
دیواری که جدائی را در همت مان می کارد
تیره گی در برادریمان می افشاند
ودر پایداری نا میمونش
بیگانگی ها یمان را استواری می بخشد
نگاه رویائی روز است در نگاه پدر ؛ مادر؛برادر؛ خواهر؛ همسر؛ …………
کلام دلنشین است در شبی عرفانی
نه گندم و نه سیب
آدم فریب نام تو را خورد
از بی شمار نام شهیدانت
هابیل را که نام نخستین بود
دیگر
این روزها به یاد نمی آوری
هابیل
نام دیگر من بود
یوسف ، برادرم نیز
تنها به جرم نام تو
چندین هزار سال
زندانی عزیر زلیخا بود
بتها ، الهه ها
و پیکر تمام خدایان را
صورتگران
به نام تو تصویر می کنند
این بوی غربت است
که می آید
بوی برادران غریبم
شاید
بوی غریب پیرهنی پاره
در باد
نه !
او همین جاست همین جا
نه در خیال مبهم جابلسا
و نه در جزیره ی خضرا
و نه هیچ کجای دور از دست
من او را می بینم
هر سال عاشورا
در مسجد بی سقف آبادی
/ با برادرانم عزاداری می کند
ای برادر مردم
که زندگی را ساده زیستی
من هم می میرم
اما نه مثل گل بانو
که سر زایمان مرد
/ پس صغرا مادر برادر کوچکش شد
دست بردار … برادر!
رَدِ پایت را پاک نکن،
تا آخرِ دنیا برف است